جدول جو
جدول جو

معنی عرق افشان - جستجوی لغت در جدول جو

عرق افشان
عرق افشاننده. مرادف عرق ریز. (آنندراج) :
از عرق افشان بناگوش وی
چشمۀ خورشید یکی قطره خوی.
میرخسرو (از آنندراج).
در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشیدی
یک یک ز عذار عرق افشان تو گل کرد.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ مَ کَ دَ)
مرادف عرق ریختن. (آنندراج). خوی ریختن:
عرق افشاندی از رخ آب شد دلهای مشتاقان
قیامت میشود چون انجم از افلاک می ریزد.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ اَ)
شادباش. شاباش. نثار. آنچه بر سر کسی ریزند به شادی:
همان صد دانه مروارید خوشاب
به فرق افشان خسرو کرد پرتاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرق افشان
تصویر فرق افشان
شاباش نثاری که بر سر عروس و داماد ریزند نثار سر شاباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطر افشان
تصویر عطر افشان
بوی افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در افشان
تصویر در افشان
آنکه در می پاشد، در افشاننده، شخص بلیغ و زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر افشان
تصویر زر افشان
دارای ریزه های زر: قبای زر افشان، شاباش نثار کردن جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر افشان
تصویر سر افشان
آنکه سر کسان بیفشاند، سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال
فرهنگ لغت هوشیار